واعظ

واعظ

ای شیعه چنان منتظر مولا باش گویی که همین جمعه بیاید مهدی{عج}
واعظ

واعظ

ای شیعه چنان منتظر مولا باش گویی که همین جمعه بیاید مهدی{عج}

شب اول

کاش از آمدن کوفه حذر می کردی
از پی دفع خطر ترک سفر می کردی

زیر شمشیرم و از پرده دل می گویم
کاش آهنگ سفر جای دگر می کردی

چاک می کرد به تن پیرهن صبر ایوب
گر از این شهر پر از فتنه گذر میکردی

آب در دست من آغشته به خون می گردد
کاش می دیدی و احساس خطر می کردی

روز پیش نظرت تیره تر از شب می شد
گر بر احوال من خسته نظر می کردی

پاره پاره بدنم گر ز ستم می دیدی
جاری از دیده خود خون جگر می کردی

قبل از آنی که شود کشته جوانت ای کاش
دیده را محو تماشای پسر می کردی

کاش از واقعه حرمله و تیر و گلو
مادر غمزده اش را تو خبر می کردی

ذکر روز و شب ((ژولیده)) بود بهر تو این
کاش از آمدن کوفه حذر میکردی

ژولیده نیشابوری

حضرت مسلم ابن عقیل (ع)


بنویسید مرا یار اباعبدالله

اولین بنده ی دربار اباعبدالله

منتظر مانده دیدار اباعبدالله

من کجا و سر بازار اباعبدالله

تا خدا هست خریدار اباعبدالله

 

عاشق آن است که دیدار کند یارش را

بارها جان بدهد دید اگر دارش را

باز آماده کند جان دگر بارش را

فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را

هرکه افتاد پی کار اباعبدالله

 

من پرم را به روی دست گرفتم،دیدم

جگرم را به روی دست گرفتم دیدم

سپرم را به روی دست گرفتم دیدم

تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم...

... راهم افتاده به بازار اباعبدالله

 

وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم

به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم

با لب پاره به دندان چه نیازی دارم

به سرشانه اینان چه نیازی دارم

تا سرم هست به دیوار اباعبدالله

 

قبل ازآنیکه بیاید خبرم را ببرید

زیرپایش مژه ی چشم ترم را ببرید

محضرش دست به دست این جگرم را ببرید

گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید

...باز هستیم بدهکار اباعبدالله

 

سنگها خوب نشستند به پای لب من

لب من ریخت و پیچید صدای لب من

طیب الله به این لطف و وفای لب من

بعد از این آب حرام است برای لب من

بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله

 

مانده از جلوه والای تو حیران،مسلم

جان خود ریخت به پای تو به یک آن،مسلم

عیدقربان شهان،هست فراوان مسلم

من به قربان تو نه...جان هزاران مسلم

....تازه قربان علمداراباعبدالله

 

به ولای تو نداده ست اذان،هیچکسی

وا نکرده ست به شأن تو دهان،هیچکسی

مثل مسلم نبوَد دل نگران،هیچکسی

به خداوندکه در هر دو جهان،هیچکسی...

....مثل من نیست گرفتار اباعبدالله

 

پیکرم وقف نوک پا زدن طفلان شد

کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد

چه خیالی ست که بازیچه ی این و آن شد

یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد

دست حق باد نگهدار اباعبدالله