واعظ

واعظ

ای شیعه چنان منتظر مولا باش گویی که همین جمعه بیاید مهدی{عج}
واعظ

واعظ

ای شیعه چنان منتظر مولا باش گویی که همین جمعه بیاید مهدی{عج}

درس دویست و چهل و دوم

تنجیس متنجسات

مسألة 11: « الأقوى أنّ المتنجّس منجّس کالنجس ‌، لکن لا یجری علیه جمیع أحکام النجس فإذا تنجّس الإناء بالولوغ یجب تعفیره ، لکن إذا تنجّس إناء آخر بملاقاة هذا الإناء أو صبّ ماء الولوغ فی إناء آخر لا یجب فیه التعفیر ، وإن کان الأحوط ، خصوصاً فی الفرض الثانی ، وکذا إذا تنجّس الثوب بالبول وجب تعدّد الغسل ، لکن إذا تنجس ثوب آخر بملاقاة هذا الثوب لا یجب فیه التعدّد ، وکذا إذا تنجس شی‌ء بغسالة البول بناءً على نجاسة الغسالة لا یجب فیه التعدّد‌»[1].

دیدگاه نخست: منجّس بودن متنجس

کلام در مسئله ی یازده در تنجس متنجسّ است که از مسائلی است که جمله ای از فقهاء رساله‌ای مستقله ای نوشته اند در این که آیا متنجس منجس است یا نه؟ مسئله ی مهمه ای هست و محل ابتلای عامة الناس.

ایشان در عروه این جور می فرماید: بر این که چه جوری که گذشت ملاقات طاهر با عین النجاسة مع الرطوبة المسریة که آن رطوبت مسریه در عین نجس بشود، یا در آن طاهری بشود که ملاقات با عین النجس می کند. یا رطوبت مسریه از خارج برسد به شیء طاهر یا به یکی چه جوری که آن ملاقات طاهر با عین النجس موجب تنجس طاهر می شود؟ آن ملاقات طاهر با متنجس هم کملاقاته با عین النجس است؛ یعنی فرقی نیست شیء طاهره‌ای اگر ملاقات با متنجس کرد، رطوبت مسریه در متنجس بود یا در طاهری بود که ملاقی است با متنجس یا رطوبت از خارج به آنها اصابت کرد، حکم می شود به تنجس آن شیء طاهر، آن شیء طاهر هرچه بوده باشد آن طاهری که با عین النجس ملاقات می کرد نجس می شد، با متنجس هم ملاقات بکند همان حکم را دارد، نجس می شود، بعد می‌فرماید، بله اگر ملاقات با عین النجس حکمی داشته باشد حکم خاصه ای داشته باشد؛ آن حکم خاص جاری نمی شود در ملاقات طاهر با متنجسی که متنجس با آن عین النجس است.

مثال می فرماید که یک مثالش خدشه دارد یک مثالش مثال صحیحی است.

می‌فرماید: اگر اناء متنجس شد به ولوغ الکلب، کلب از یک انائی آب خورد و آن اناء نجس شد. آن اناء حکم خاصی دارد و آن این است که او را باید اول به خاک شست که تعفیر است.  ثم غَسل بالماء. اگر آمدیم آن انایی که کلب شرب منه که متنجس است، ملاقات با اناء دیگر کرد، مع الرطوبة المسریة این تعفیر دیگر به اناء ثانی جاری نمی شود. آن حکم خاص آن اناء اول است. این یک مثال.

خب اینجا می دانید که این مثال یک خورده، مناقشه دارد؛ چون که اناء در این صورت به عین النجاسة نجس نشده است، اناء اول به ولوغ الکلب نجس شده است ولوغ الکلب شرب الکلب من ماء الاناء. آن عضو کلب که عبارت از اطراف لسانش است عادتاً آن با آب می خورد آب نجس می شود اولاً آن آب اناء را نجس می کند والا کلب اناء را نجس نکرده است.

بله و کیف ما کان آن حکم جاری نمی شود، بر آن اناء دومی که ملاقات با این اناء اول کرده است آن اناء دومی تعفیر نمی خواهد، و هکذا می فرماید بر اینکه اگر آن آبی که در اناء اول بود که شرب منه کلب ، کسی یک مقدار از آب آن اناء را به اناء دومی ریخت، خب اناء دومی هم نجس می شود ، چون که عین نجس در آن متنجس که ماء اول بود اناء دومی را نجس می کند ولکن می فرماید اناء ثانی تعفیر نمی خواهد، وان کان احوط. احوطش استحبابی می شود. خصوصا به فرض ثانی، خصوصا در صورتی که آب اناء اول را بردارند یک مقدارش را بریزند به اناء ثانی، که کلب از آن اناء اولی آب خورده بود. بعد یک مثال دیگری می فرماید مثال این است:

اگر فرض کردیم، ثوبی متنجس به بول بود، آن ثوب که متنجس به بول است، ملاقات کرد با شیء دیگر مع الرطوبة المسریه آن شیء دومی را دو دفعه شستن لازم نیست. آن شیء اولی که اصابه البول او را باید دو دفعه شست؛ یعنی ثوبی که اصابه البول او را باید دو دفعه شست و اما این ثوب دومی که ملاقات با ثوب اول کرده است، مع الرطوبة المسریه این دو دفعه شستن لازم نیست و هکذا آن بول اول را که اصابت کرده بود به ثوب اول، آن ثوب اول را می شستیم از آن غساله اش به ثوب دیگری اصابت کرد، آن ثوب دیگر متنجس هست به مائی که متنجس به بول است یا به ثوبی که متنجس به بول است، ثوب دوم دیگر دو دفعه شستن نمی خواهد. اینکه غساله ی متنجس یعنی آن آبی که در تطهیر ثوب اول از نجاست بولی استعمال می کنیم، آن آب وقتی که ریخته می شود ، غساله اش اگر نجس بوده باشد ، به ثوب دومی یا به شیء دومی برسد آن ثوب دومی را دو دفعه شستن نمی خواهد، این کلامی است که صاحب العروه در این مسئله ی یازده بیان فرموده است.

ظاهر کلام ایشان این است که تنجیس المتنجس هیچ اصلی و فصلی نیست. هر شیئی که به او صدق بکنند و انه متنجسٌ، ظاهر کلامش این است: هر چیزی که صدق کند بر او أنّه متنجسٌ و این ملاقات بکند با طاهر مع الرطوبة المسریه، آن طاهری که اگر عین النجس با او ملاقات می کرد با رطوبت مسریه، آن طاهر را نجس می کرد این متنجس با آن طاهر با رطوبت مسریه ملاقات بکند این مثل همان عین النجس است فرقی نمی کند، موجب می شود و موضوع می شود بر اینکه آن طاهر ملاقی نجس بشود، پس فرقی نیست بین المتنجسی و متنجس آخر، متنجس به وسائط یا متنجس بلا واسطه یعنی بلا واسطه آنی که عین النجس او را نجس کرده است این را می گویند متنجس بلاواسطه. یا متنجسی که مع الواسطه متنجس است، یعنی متنجسی که عین نجس او را نجس نکرده، متنجس آخری او را نجس کرده است. این متنجس مع الواسطه منجس است، و فرقی نمی کند در آن اشیاء طاهره ، بین المایعات و غیر المایعات، ظاهر عبارت ایشان این است آنی که عین نجس او را به ملاقات نجس می کرد، متنجس هم ملاقات بکند، او را نجس می کند، مایع باشد یا غیر مایع باشد. این احد الاقوال فی المسئله است اینی که در عروه می فرماید بگونه ی اطلاق می‌فرماید، این احد الاقوال فی المسئله است، قولی که این را نسبت داده اند به مشهور که مشهور قدما و متاخرین، ملتزم به این قول هستند،  بلکه مخالفی نقل نکرده اند الا محدث کاشانی [2]از متاخرین، ولی ابن ادریس [3]قدس الله سره را از متقدمین، این ابن ادریس قدس الله سره کلامی دارد، بگویم جایش را بروید ملاحظه کنید چه می گوید ایشان؟

دیدگاه دوم: منجس نبودن متنجس

ابن ادریس کلامی دارد در جایی که اصابت کند به جسد میت قبل از اینکه میت را غسل بدهند، و بعد از اینکه میت بدنش سرد بشود، اگر اصابت کند شیئی به آن بدن میت، آن جا کلامی دارد که ظاهر آن کلام این است که آنی که متنجس است او منجس دیگر نیست، شیء آخر را نجس نمی کند، این ابن ادریس آنجا یک کلامی دارد که صاحب حدائق هم نقل می کند، مراجعه بفرمایید یا در خود سرائر یا در کلام صاحب الحدائق، یک کلامی دارد که ظاهرش این است.

و اما المحدث الکاشانی ، محدث کاشانی در حقیقت مخالف در این مسئله نیست، محدث کاشانی در مسئله ی ملاقات با عین النجاسة مخالف است، آن جا هم می گفت ملاقات با عین النجاسة مع الرطوبة المسریة موجب تنجس نمی شود، الا فی الثوب والبدن ، این ثوب و بدن را استثنا می کرد، که سابقا قولش را خواندیم که اگر یادتان بوده باشد. در بحث تنجس آن ماء قلیل. آنجا عرض کردیم که ایشان ملتزم است بر این که عین النجس هم ملاقات بکند با شیء طاهری او را نجس نمی کند الا الثوب والبدن که ثوب و بدن نجس می شود، اما غیر ثوب و بدن آن عین نجسی که در این شیء طاهر است، خود آن عین نجس نجس است، ولکن طاهر متنجس نشده است، بدان جهت اگر آن عین النجاسة را شما ازاله کردید از این تخته ولو به واسطه ی چاقویی یا چیزی دستتان ازاله کردید آن عین را ، آن تخته نجاست ندارد پاک است، این را سابقاً عرض کردیم که از کلام سید مرتضی همین استفاده می شود، سید مرتضی قدس الله سره،[4] ایشان هم کان همین مطلب را می فرماید که سابقاً ‌متعرض شدیم.

بدان جهت محدث کاشانی در آن عین النجس هم مخالف است، منتهی این که می گوید: متنجس منجس نیست، عین النجس اگر منجس نباشد، متنجس هم منجس نمی شود، آن متنجسی که ثوب و بدن است پیش او متنجس بعد از ثوب و بدن است، چیز دیگر نیست. و کیف ما کان این هم قول دومی می شود که متنجس منجس نیست، بله، اصلا قول دومیست.

این قول اولی که گفتیم قول مشهور است نسبت داده شده است به شهرت ما بین القدما والمتاخرین، قول دومی هم قول فرض بفرمایید بر این که قول دوم می شود حساب کرد.

دیدگاه سوم: تفصیل

قول سوم تفصیل است، بله ممکن است ملاقات طاهر با متنجس موجب تنجس می شود فی الجمله، اون فی الجمله چیست؟تفصیل این فی الجمله چیست؟ انشاء الله خواهیم رسید که قول سوم در مقام تفصیل است. این قول تفصیل است که جمله ای از متاخرین ملتزم شده اند به این تفصیل و فرموده اند به این که قول تفصیل هو الصحیح اون صحیح است در مقام.

مشهور بودن دیدگاه نخست و ادعای اجماع و ضرورت نسبت به آن

قول اول که نسبت داده شده است به مشهور می دانید که دعوای اجماع به این قول خیلی است[5]. نقل می کنند قاضی در جواهرش[6] دعوای اجماع کرده است ، شما ببینید ظواهر قاضی ملاحظه بفرمایید اگر گیرتان آمد که آن دعوای اجماع کرده از قدما، و محقق در معتبر[7] گفته اند دعوای اجماع کرده است بر همان اطلاق، که المتنجس کالنجس یوجب ملاقاته تنجس الطاهر مع الرطوبة المسریه.

محقق در معتبر دعوای اجماع کرده است. محقق از متقدمین حساب نمی شود، محقق را مبداء متاخرین می دانند، لسان المتقدمین می گوید: کلمات متقدمین را نوعاً از این محقق صاحب الشرایع می گیرند.

و باز از متاخرین فاضل هندی در کشف اللثام[8] دعوای اجماع کرده است. سید بحر العلوم [9] دعوای اجماع کرده است. صاحب جواهر،[10] شیخ انصاری [11]در این طهارتش تا برسد به این ها که دعوای اجماع شده بر قول اول.

بلکه بعضی از این ها دعوای ضرورت کرده اند[12]، گفته اند بعضی از این بزرگان تنجس متنجّس ضروری است از ضروریات است. نمی دانم والله العالم مراد اینها از ضروری ضروری الفقه است. نه ضروریات دین است مثل حرمت شرب الخمر، شرب الخمر حرام است ، صلوات یومیه واجب است، زکات واجب است، صوم شهر الرمضان واجب است، یک ضروریات دین می گویند که یعنی ما بین طوائف المسلمین آنهایی که از طوائف المسلمین شمرده می شود و حکم به کفر اونها نشده است اونها همه ملتزم هستند، ملتزم هستند که این حکم در شریعت اسلامیه هست. این را می گویند ضرورت دین که پیش هر طایفه ای از مسلمین از ضروریات است، وجوب الصلاة و صلوات یومیه مثل حرمت شرب الخمر و امثال اونها.

بررسی ادعای ضرورت و اجماع

یک ضروری مذهب می گویند و آن این است که پیش شیعه ضروری است ولو سنی ها این را قبول ندارند یا اختلاف دارند، ولکن پیش اهل الامامیه اینها از ضروریات است اینهم یک ضروری است یک ضروری می گویند، مراد ضروری الفقه است. یعنی مجتهد به اصل این حکم احتیاج به دلیل ندارد استدلال ندارد، این از واضحات الفقه است. مثل اینکه فرض بفرمایید دفن میت الی القبله این واجب است این از ضروریات فقه است یعنی احتیاج ندارد به استدلال.

این را می گویند ضروری الفقه این بعضی اعیان که ادعای ضرورت کرده اند اگر ضروری الدین را بگویند که این قطعا نمی گویند؛ چون این که معنا ضروری الدین نیست و الا باید محدث کاشانی ابن ادریس حکم به کفرشان بشود؛ چون که منکر ضروری دین هستند. بعضی ها هم منکر ضروری الدین ولو انکارش بر نگردد به انکار خدا موجب کفر است بعضی ها این جورگفته‌اند. این کار ضروری خودش موجب کفر هست، این را نمی شود گفت این که این مسئله از ضروریات دین است این را نمی شود گفت.

از ضروریاتی که مثلاً عندالامامیه از ضروریات است این را هم نمی شود گفت. و آن بیانی که همین علمای امامیه هستند که بعضی ها اصلش را منکر شده اند و بعضی ها اطلاقش را منکر شده‌اند و تفصیل داده اند در تنجیس متنجس .

ضروری الفقه اگر کسی اراده کند ضروری الفقه را و فی الجمله تنجیس المتنجس از ضروریات فقه است این عیبی ندارد این دعوا عیبی ندارد که فی الجمله تنجیس المتنجس از ضروریات فقه است یعنی احتیاج به استدلال ندارد توجه کردید، این معنا عیبی ندارد و الا غیر این معنا معنای معقولی در مقام نیست.

اما در دعوای اجماع اولاً در ما نحن فیه اجماع محرز نیست، نمی دانم شنیدید یا نشنیده اید بعضی ها که رساله ای نوشته اند در تنجیس متنجسات در آن رساله[13] این جور فرموده اند فرموده اند که ما قائلی پیدا نکردیم ما بین القدما، فقیهی را فتوا بدهد که متنجس منجس است. اصل قائلش را پیدا نکردیم... دعوای اجماعی باشد. این کلام را مرحوم آقا فاضل اصفهانی[14] در اون رساله نامه ای را آورده که این نامه را به علامه نراقی فرستاد آن جا این جور نوشته علامه نراقی نوشت ما پیدا نکردیم ما بین المتقدمین مجتهدی را که فتوا بدهد به تنجیس المتنجس ، اگر شما از آن مجتهدین قدما از آن فقهای قدما کسی را اگر پیدا کردید که فتوا می دهد به تنجیس المتنجس به ما خبر بدهید که کیست او کجا گفته است؟ و الا اگر این کار را نکنید این شعر را که شعر منظومه است منظومه بحر العلوم است این را عوض می کنیم. که آنجا اینجور فرموده است بحر العلوم.[15] رضوان الله علیه فرموده است: والقول بالتنجیس اجماع السلف. یعنی قول به تنجیس المتنجس این اجماع السلف است و شذ من خالف ممن قد خلف. کسی که مخالفت کند با اون قدما با اون سلف از فقهایی که خلف هستند. این شعر را ما عوض می کنیم و اینجور می گوییم که:

والقول بالتنجیس احداث الخلف. قول به تنجیس این متاخرین ایجاد کرده اند تنجیس متنجس را . و لم نجد قائله من السلف. یعنی از سلف کسی که قائل به این باشد ما پیدا نکردیم.

پس با این حرف چه جور انسان می تواند ادعای اجماع بکند که این اجماعی است خودش هم علی الاطلاق. اگر فرض کردیم اجماعی شد ایشان اشتباه کرده اند اجماعی هست. اجماع چه قیمتی دارد این اجماع اجماع مدرکی است می دانیم این هایی که قائل هستند از قدما به تنجیس مدرکشان چیست؟ می دانیم یعنی اطمینان داریم؛ لااقل احتمال می دهیم که همان ادله ای که فعلا در دست ما است و استفاده می شود آنها نیز از همین ادله استفاده می کرده اند در این صورت ادعای اجماع آنها مدرکی یا محتمل المدرکیة می شود. اجماع مدرکی [ و محتمل المدرکیة] قیمتی ندارد با اون مدرک نگاه می کنیم اگردیدیم تمام است موافقت می کنیم اما اگر دیدم مدرک خدشه دارد مخالفت می کنیم. اینها می گفتند ماء البئر نجس می شود مدرکشان اخبار تنجس ماء البئر بود.

دیدیم آن اخبار دلالت بر نجاست ندارد . پس مفارقت شد مابین متقدمین و متاخرین. این اجماع تعبدی یکی از ادله ی احکام است. اجماع تعبدی این است که فقها در یه مسئله ای یه فتوایی بدهند. که در آن مسئله عقل راه ندارد به اون حکم. روایتی هم ولو دربین بوده باشد روایت صحیحه ای که صالح باشد، احتمال داده بشود، مدرک این حکم این روایت است نیست هیچ کتاب عزیز هم دلالتی ندارد. علما هم مع ذلک کل شان متفق بر این قول هستند خب این معلوم می شود که به یقین این حکم از ائمه علیهم السلام تا زمان ما از سینه به سینه رسیده است و نز شیعه در زمان ائمه (ع) متسالم علیه بوده است واز آنها به اولاد شان رسیده است. از آنها منتقل به نسل بعدی شده است تا به دست علما رسیده است. که سابقاً اگر یادتان بوده باشد این جور مثال می زدیم می گفتیم اتفاقی است که میت را باید رو به قبله دفن کرد؛ یعنی به پهلوی راستش خوابانده شود به گونه ای که صورتش به جانب قبله باشد. این از مسلمات از اجماعات است ما هیچ دلیلی هم نداریم شما پیدا بکنید. نه کتاب عزیز دلالت دارد نه فرض کنید یک خبر معتبری هست به این معنا یک خبری هست که او هم من حیث السند صحیح است و هم من حیث الدلاله نقل می کند او را. مع ذلک هیچ کس مخالفت نکرده است، همه قبول دارند این را که خب این می شود اجماع تعبدی این را ما مدرک قرار می دهیم؛ چون که شک می شود که اینها عدول بودند اینها همین جور نبودند که فتوای من عند نفسهم بدهند نه عقل راه دارد اینجا نه کتاب نه روایت همه فتوا دادند معلوم می‌شود این پیش شیعه مسلم بود در اصول در عصر ائمه و ما بعد نسل ائمه تا به نسل این ها رسیده بر طبقش فتوا داده اند این را هم می دانید بعضی از احکام درعصر سابق از مسلمات می شود عصر وقتی عوض شد ربما آن مسلمات از بین می رود دیگر مسلمات نیست.

ولکن توجه کردید این را اگر مطلبی نزد آن عالما و بزرگان گذشته شیعه متفقٌ علیه بود عند العلما و عند غیرش متفقٌ علیه و مجمع علیه بود. رو همان حرف علما فتوا می دهند.

الان هم همین جور است دفن الی القبله که باید رو به قبله بوده باشد این از مسلمات عند الشیعه است.

مع ذلک می بینید که مدرک این جوری در روایات یا در کتاب عزیز ندارد این معلوم می شود این اجماع تعبدی است. این مدرک است این را قبول داریم و اما اجماعی که مدرکی باشد ، بدانیم اطمینان داشته باشیم یا احتمال بدهیم مدرکش همین است که به ید ما رسیده است، مثل نجاست متنجس آن اجماع فایده ای ندارد در ما نحن فیه.

سایر ادله منجس بودن متنجس

بدان جهت است که این قدر در مانحن فیه ملاحظه آن ادله ای است که آن ادله استدلال شده است به [تنجیس متنجس] گفته می شود که این ها قابل استدلال است بر تنجیس المتنجس که آن حساب بکنیم ببینیم این ادله مقدار مدلولشون چقدر است؟ چقدر دلالت دارند؟ عمده همین است عمده هم از آن وجوه است؛ چون که این چیزی نیست که از روایات استفاده بشود.

1-               روایات وارده در ولوغ کلب

یک دسته از این روایات روایاتی است که در ولوغ الکلب وارد است. از اون روایات استدلال شده است به مسئله تنجیس المتنجس و اون بیانی که عرض کردم همین روز اشارتاً کلب عادتاً با ولوغ آب می خورد اون اطراف لسانش و اطراف دهنش اگر به آب بخورد به آب می خورد نه به اینها مثل گربه نیست که مثلاً اطراف اون کاسه را بلیسد، آب را که می خورد کلب ولو که کلب شرب الماء است. به اطراف لسانش اون آب را می خورد اون اطراف لسان کلب ملاقات می کند با اون آب، پس آب منجس به عین النجاسة می شود چون که آب قلیل است و اون آب قلیلی که نجس شده است اناء را نجس می کند پس معلوم می شود که متنجس ماء القلیل است این را هم نجس کرده است و نظیر این روایات است روایتی که وارد شده است؛ بلکه روایاتی است روایاتی که وارد شده است در شرب الخنزیر من الاناء.[16] خنزیر آب بخورد از این ماء که امام (ع) اونجا بیان فرموده در ذیل موثقه عمار است [17]که اون اناء را هفت دفعه باید شست، خب خنزیر که آب می‌خورد خنزیر هم همین جور است که به اناء که اصابت نمی کند لسانش یا دهنش به آب اصابت می کند. آب را نجس می کند. وقتی که آب را نجس کرد اون آب نجس شد اون آب اناء را نجس می کند این یک دسته از اخبار ی است که از اینها استفاده شده است بر اینکه اناء نجس می شود.

2-               روایات وارده طهارت نعل و کف پا به واسطه مشی

یک دسته از اخبار اون اخباری است ، که اون اخبار وارد شده است در باب سی و دوم از ابواب النجاسات، روایت سومی[18] است.

کلینی نقل می کند عن علی بن ابراهیم هم از پدرش از عن ابن ابی عمیر اون هم نقل می کند از جمیل بن دراج عن معلی بن خنیس، معلّی موثق است. روایت من حیث السند مصححه می شود اونجا دارد که «سئلت ابا عبدالله علیه السلام عن الخنزیر یخرج من الماء» و اون خنزیر خارج از آب شد «فیمرّ علی الطریق» همین جور که راه می رود در راه که می کند. «فیسیل منه الماء» از آب خارج شده دیگر از اون موی بدنش آبها همین جور سرازیر می شود مثل ... همش خیس شده است.

... من هم به اون طریق اَمُرُّ علیه حافیاً پا برهنه می روم خب بیابان است مثلاً تیز است همین جور می روم چه جور است؟ چه اشکالی دارد یا نه؟ «فَقَالَ أَ لَیْسَ وَرَاءَهُ شَیْ‌ءٌ جَافٌّ قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ یُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً».آیا شیء خشکی نیست یعنی شما از این طریق که می روید پای تان مرطوب می شود به اون رطوبتی که زمین برداشته است از اون آبی که از بدن خنزیر می ریزد خب پا به واسطه اون رطوبت نجس می شود دیگر. این همان تنجیس المتنجس است که زمین متنجس شده است به اون آب. و اون زمین پا را هم نجس می کند ولو اون آب را کشیده ولکن رطوبتش هست . اینکه می رود بر اون رطوبت اصابت می کند و پاش متاثر می شود و نجس می شود. الیس وراءه شیء جاف ورای این طریق [نیست] دیگر زمینی نیست [که جاف باشد و رویش راه رفته شود اگر هست] من از این هم از راه خشک راه می روم. قال فلا بأس بأسی نیست. چرا؟ چون که نجس شد به واسطه اون زمین به واسطه زمین نجس شد. وقتی که به زمین جاف رسیدی همون زمین جاف، پاک می کند اون نجاستی که از زمین به پای من رسیده است.

علما اگر یادتان باشد یا نگاه کرده باشید. بعد از این می گویند که زمین که مطهر است اون نجاستی را مطهر است که اون نجاست از خود زمین بوده باشد رجل اگر از خود زمین نجس شد به واسطه راه رفتن دررزمین یا مس زمین خشک پاک می شود و اما رجل نه ، ناخن هاش را می گرفت خونی شد، خون درآورد رجلش خونی شد راه رفت اون خون هم پاک نمی شود.

اون نجاستی که از زمین ناشی شده است اون نجاست را زمین پاک می کند، امام(ع) در این روایت این مطلب را اینجور می فرماید:« فَقَالَ أَ لَیْسَ وَرَاءَهُ شَیْ‌ءٌ جَافٌّ قُلْتُ بَلَى» بله هست، «قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ یُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً» زمین، بعض زمین، بعض دیگر را تطهیر می کند، معنایش این است اون نجاستی که ناشی شده است اون تنجسی که ناشی شده است از بعض زمین اون زمین مرطوب که خنزیر می گه نجس بود، بعض دیگر زمین که اون بعضی خشک است اون نجاست را از بین می برد ان الارض یطهر بعضها بعضاً ، معنایش این بوده باشد و به این روایت استدلال کرده اند بله فرض بفرمایید به این حکمی که در مانحن فیه است.

3-                مرفوعه عیص بن قاسم

باز استدلال شده است بر این روایت بر این حکم ، بر این حکم که اشیاء طاهره به ملاقات المتنجس نجس می شوند استدلال شده است به روایت عیص بن القاسم[19]. روایت عیص بن القاسم در باب 9 از ابواب المضاف روایت روایت 14 است اونجا. آن جا می فرماید که این روایت را شهید در ذکری نقل کرده است پس روایت مرسله می شود. روایت مرسله ای است اونجا دارد که عن العیص بن القاسم مرفوعه تعبیر بکنید بهتر است چون که رفع الحدیث الی العیص القاسم و این واسطه‌ها کیست؟ دیگر ذکر نکرده است ما هم نمی دانیم خدا می داند واسطه ها کی بود؟

قال سألته ، سوال کردم از امام(ع): لابد امام (ع) است چون که عیص بن قاسم از اجلا است از غیر امام نقل نمی‌کند «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَهُ قَطْرَةٌ مِنْ طَشْتٍ فِیهِ وَضُوءٌ- فَقَالَ إِنْ کَانَ مِنْ بَوْلٍ أَوْ قَذَرٍ فَیَغْسِلُ مَا أَصَابَهُ» و مردی که به او اصابت کرده قطره ای از تشتی که در او غساله است. غساله همان ماء متنجس، «فَقَالَ إِنْ کَانَ مِنْ بَوْلٍ أَوْ قَذَرٍ » اگر منظور من بول است، اگر بول را شسته اند در آن تشت او قدر یا نجس دیگری بوده باشد هرچه بوده باشد عین النجاسة یا متنجسی را شسته باشند «فَیَغْسِلُ مَا أَصَابَهُ» می شوید ، فیغسله ما اصابه می شوید اون موضوعی را که اون غساله به او اصابت کرده است، پس معلوم می شود بر اینکه در ما نحن فیه غساله متنجس است وقتی که متنجس شد متنجس منجس می شود، یکی را هم بگویم بقیه بماند، مختصر است چون که سابقاً گفتیم. اون یکی هم موثقه عمار ساباطی است که رجلی که از یک حبه آبی وضو گرفته بود غسل کرده بود. لباسش را شسته بود، بعد فأره‌ای دیده بود که از خیلی وقت است افتاده در این تازگی ندارد متسلخ در آب است.اونجا امام (ع) فرمود فیغسل کل ما اصابه ذلک الماء

هرچیزی که این آب به او اصابت کرده او را باید بشویید. شسته بشود او را بشورد ، این معلوم می شود که این ماء متنجسی که هست ماء‌المتنجس به هر طاهری اصابت کند که اون طاهر قابل غسل است اون طاهر را نجس می کند.

این هم یکی از روایات است و بقیه بماند انشاء الله.



[1] سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقى، (بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص82.

[2] انما یجب غسل ما لاقى عین النجاسة. و أما ما لاقى الملاقی لها بعد ما أزیل عنه العین بالتمسح و نحوه، بحیث لا یبقى فیه شی‌ء منها فلا یجب غسله؛ محمد محسن فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ( قم، کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی(ره)، چ1،ت ....)، ج1، ص75.

[3] فإن مس مائعا قبل اغتساله و خالطه لا یفسده و لا ینجسه، و کذلک إذا لاقى جسد المیت من قبل غسله إناء ثم أفرغ فی ذلک الإناء قبل غسله مائع فإنّه لا ینجس ذلک المائع، و إن کان الإناء یجب غسله، لأنّه لاقى جسد المیّت، و لیس کذلک المائع الذی حصل فیه، لأنّه لم یلاق جسد المیت و حمله على ذلک قیاس، و تجاوز فی الأحکام بغیر دلیل، و الأصل فی الأشیاء الطهارة، إلى أن یقوم دلیل قاطع للعذر، و إن کنّا متعبدین بغسل ما لاقى جسد المیت، لأنّ هذه نجاسات حکمیات، و لیست عینیات، و الأحکام الشرعیات نثبتها بحسب الأدلة الشرعیة؛ محمد بن منصور ابن ادریس حلی السرائر الحاوی، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1410ق)، ج1، ص64و رک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة،(قم، موسسة آل البیت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص163.

[4] ر. ک: میرزا جواد بن علی تبریزی، تنقیح مبانی العروة، (قم، دار الصدیقة الشهیدة سلام الله علیها‌، چ1، ت1426ق)، ج2، ص320.

[5] على المشهور شهرة عظیمة، بل لا خلاف یعرف فیه إلا من الکاشانی و ان کان قد یظهر أیضاً من محکی السرائر.بل عن جماعة نقل الإجماع علیه، منهم القاضی فی الجواهر، و المحقق فی المعتبر، و الفاضل الهندی فی کشف اللثام و الوحید البهبهانی، و العلامة بحر العلوم، و السید المقدس الکاظمی و المحدث البحرانی، و المحقق القمی، و الشیخ الأکبر، و نجله الحسن فی أنوار الفقاهة، و الشیخ محسن الأعسم فی کشف الظلام، و شیخنا المعظم فی الجواهر و السید المتبحر القزوینی فی البصائر، و شیخنا الأعظم فی طهارته- قدس اللّه تعالى أرواحهم- على ما حکی عن جملة منهم. بل صریح المحکی من کلام جماعة منهم دعوى الضرورة علیه کما سیأتی إن شاء اللّٰه؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسیر، چ1، ت1416ق)، ج1، ص479.

[6] قاضی عبد العزیز ابن براج طرابلسی، الجواهر فی الفقه، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1411ق)، ص14.

[7] جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر‌، (قم، مؤسسه سید الشهداء علیه السلام‌، چ1، ت1407)، ج1، ص350.

[8] ر.ک: سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسیر، چ1، ت1416ق)، ج1، ص479و میرزا جواد بن علی تبریزی، تنقیح مبانی العروة، (قم، دار الصدیقة الشهیدة سلام الله علیها‌، چ1، ت1426ق)، ج1، ص321.

[9] و کلما بغیره تنجسا *** منجس و حکمه قد اکتسى *** و شذ من خالف ممن قد خلف *** و القول بالتنجیس إجماع السلف؛ سید مهدی بحر العلوم الدرة النجفیة فی الطهارة و الصلاة، (بیروت، دار الزاهر، چ2، ت1406ق)، ص54.

[10] ر.ک: سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسیر، چ1، ت1416ق)، ج1، ص479

[11] ر.ک: سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسیر، چ1، ت1416ق)، ج1، ص479

[12] بل صریح المحکی من کلام جماعة منهم دعوى الضرورة علیه کما سیأتی إن شاء اللّٰه؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ( قم دار التفسیر، چ1، ت1416ق)، ج1، ص479

[13] محمد رضا آقا نجفی اصفهانی، رساله های فقهی خطی، عدم تنجیس المتنجس الجامد مع تعدد الواسطة‌، (قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، چ1،ت1426ق، ص670.

[14] منظور محمد رضا آقا نجفی اصفهانی است.

[15] و کلما بغیره تنجسا *** منجس و حکمه قد اکتسى *** و شذ من خالف ممن قد خلف *** و القول بالتنجیس إجماع السلف؛ سید مهدی بحر العلوم الدرة النجفیة فی الطهارة و الصلاة، (بیروت، دار الزاهر، چ2، ت1406ق)، ص54.

[16] وَ (محمد بن الحسن )بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَمْرَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ خِنْزِیرٍ شَرِبَ مِنْ إِنَاءٍ کَیْفَ یُصْنَعُ بِهِ- قَالَ یُغْسَلُ سَبْعَ مَرَّاتٍ؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة،(قم، موسسة آل البیت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص225.

[17] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى (عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْکُوزِ وَ الْإِنَاءِ یَکُونُ قَذِراً کَیْفَ یُغْسَلُ- وَ کَمْ مَرَّةً یُغْسَلُ قَالَ یُغْسَلُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- یُصَبُّ فِیهِ الْمَاءُ فَیُحَرَّکُ فِیهِ ثُمَّ یُفْرَغُ مِنْهُ- ثُمَّ یُصَبُّ فِیهِ مَاءٌ آخَرُ فَیُحَرَّکُ فِیهِ- ثُمَّ یُفْرَغُ ذَلِکَ الْمَاءُ ثُمَّ یُصَبُّ فِیهِ مَاءٌ آخَرُ- فَیُحَرَّکُ فِیهِ ثُمَّ یُفْرَغُ مِنْهُ وَ قَدْ طَهُرَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ- اغْسِلِ الْإِنَاءَ الَّذِی تُصِیبُ فِیهِ الْجُرَذَ مَیِّتاً سَبْعَ مَرَّاتٍ؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة،(قم، موسسة آل البیت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص496-497.

[18] وَ عَنْهُ (علی ابن ابراهیم) عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخِنْزِیرِ یَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ- فَیَمُرُّ عَلَى الطَّرِیقِ فَیَسِیلُ مِنْهُ الْمَاءُ أَمُرُّ عَلَیْهِ حَافِیاً- فَقَالَ أَ لَیْسَ وَرَاءَهُ شَیْ‌ءٌ جَافٌّ قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ یُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً؛ شیخ حر عاملی ،وسائل الشیعة،(قم، موسسة آل البیت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، 458.

[19] وَ رَوَى الشَّهِیدُ فِی الذِّکْرَى وَ غَیْرِهِ عَنِ الْعِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَهُ قَطْرَةٌ مِنْ طَشْتٍ فِیهِ وَضُوءٌ- فَقَالَ إِنْ کَانَ مِنْ بَوْلٍ أَوْ قَذَرٍ فَیَغْسِلُ مَا أَصَابَهُ؛ شیخ حر عاملی ،وسائل الشیعة،(قم، موسسة آل البیت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص215.

 

فاطمه بهترین اهل زمین در کرامت و شرافت

پیامبر اعظم صلوات الله علیه فرمودند:

 

لَوْ کَانَ‏ الْحِلْمُ‏ رَجُلًا لَکَانَ عَلـِیّاً

وَ لَوْ کَانَ الْفَضـْلُ شَـخْصاً لَکَانَ الْحَسَنَ

وَ لَوْ کَانَ الْسَخَاءُ صُورَةً  لَکَانَ الْحُسَیْنَ

وَ لَوْ کَانَ الْحُسْنُ هَیْئَةً لَکَانَتْ فَاطِـمَةَ بَلْ هِـیَ أَعْـظَمُ

إِنَّ فَاطِـمَةَ ابْنَتِی خَیـْرُ أَهْـلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَـرَفاً وَ کَرَماً.

 

اگر قرار بود حلم به صورت مردی جلوه کند همانا آن، علی بود

و اگر قرار بود فضل به صورت شخصی تجلی یابد همانا آن، حسن بود

و اگر قرار بود بخشندگی صورتی داشته باشد همانا آن، حسین بود

و اگر قرار بود حسن و خوبی شکلی داشته باشد همانا آن، فاطمه بود؛ بلکه فاطمه فراتر از خوبی است

به درستی که دخترم فاطمه بهترین اهل زمین است در شرافت و کرامت.

 

مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة (ابن شاذان)، ص136